خواجهپاشا در فیلمهای «خورشید»، «قصر شیرین»، «تو میمانی» و سریالهای «جهیزیه»، «سنه خاطیر»، «تورشا شیرین»، «عاشورا» هم به عنوان بازیگر حضور داشته و نمایشهای «آبگوشت زهرماری» و «ذهن پرتقالی» را نیز روی صحنه تئاتر آورده است. او همچنین دستیار کارگردان مجید مجیدی در فیلم «محمد رسولا...» نیز بوده است. به بهانه اکران فیلم آبی روشن که موضوع آن درباره بخشش است با این کارگردان گفتگو داشتهایم که در ادامه از نظر میگذرانید:
شما از سال ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۱ در شش سریال با مرکز آذربایجانغربی همکاری کردید و یکی از سریالها (جهیزیه) در همان سال برگزیده شدن در آغوش درخت پخش شد. این سیر کاری برای شما از فیلم کوتاه تا سریالسازی، فیلم بلند چطور طی شد و این تجربیات چگونه به شما کمک کرد تا «آبی روشن» را بسازید؟
برای افراد مقیم شهرستان و دور از مرکز، مجال برای ورود به عرصه هنر سختتر است. یکی از جاهایی که مجالی برای فعالیت و عرضاندام پیدا میشود، صداوسیمای مراکز استانها و شاید فضای تئاتر است. من از سال ۷۷ وارد تئاتر شدم، سعی کردم حتی در شهرستان تمام انرژیام را صرف کنم، نماینده شهرستان در جشنواره فجر باشم و نمایشنامههای خوبی بنویسم. زمانی که در صداوسیما برایم مجالی برای سریالسازی ایجاد شد، باور کنید که تمام وجودم را گذاشتم، اصلا مهم نبود در چه قالبی باشد و مردم مهمترین اولویتم بودند. اگر به منطقه آذربایجان بروید و از شهروندان آنجا بپرسید، میگویند هیچ سریالی به اندازه سریالهایی که در آن منطقه ساختم، بیننده نداشت و با تمام وجودم برای روستاییان، بالا و پایین شهر کار میکردم. باور دارم اگر برای اجرای یک فعالیت هنری حتی ۱۰۰۰ تومان هم پول میگیریم، حق مردم است که به ما پرداخت میکنند. ما باید روزی پاسخگوی تکتک این پولها باشیم. مردم از ما میپرسند آیا فیلمی که ساختی یا نمایشی که کار کردی، حق ما بود و نسبت به حقی که داریم، وفادار بودی؟... بنابراین، همیشه این موضوع جزو باورهایم و ازجمله گفتههای پدرم بود که رعایت کردم تا با کاری که انجام میدهم، مدیون و بدهکار مردم نباشم. بالاخره مردم در جایی یقهات را میگیرند و میپرسند با اثرت روی خانواده و بچهام چه تأثیری گذاشتی و آنموقع باید بتوانیم جواب بدهیم. همین الآن هم با تمام وجودم برای مردم کار میکنم و اولویتم علاقه مردم نسبت به کارم است. البته دوست دارم اثری بسازم که متکی بر فرهنگ و اخلاق ایرانی است تا مردم خوششان بیاید و این را وظیفه هر هنرمندی میدانم. من یک سال قبل از ساخت «در آغوش درخت» سریالی ساختم که روند درستی را پشتسر گذاشت و مردم آن را دوست داشتند. به اندازه پولی که داشتم، برای سریال بهترین بازیگران و لوکیشنها را انتخاب کردم. در فیلم خودم هم نسبت به بودجه و امکانات، حداکثر تلاشم را کردم و امیدوارم مردم راضی باشند.
پس مردمداری را در فیلمسازیتان به کار بردید.
این وظیفه ماست، چون چیزی جز مردم در پیرامون نداریم. هنر رابطه مستقیمی با مردم دارد و اصلا برای این متولد شد که بتواند فضایل اخلاقی را در انسان پیش ببرد. تولد هنر از گذشته تا به امروز هیچ دلیل دیگری ندارد. نمیشود فقط برای خودمان، محبوبیت و معروفیت به سمت هنر برویم. ما باید برای رشد فضایل انسانی در مردم به سمت هنر برویم، وگرنه قداست هنر از بین میرود.
بپردازیم به «آبی روشن» که این روزها در اکران است. بخشش موضوع اصلی این اثر است، چقدر به این موضوع در سینمای امروز که میخواهد تأثیر اجتماعی بگذارد، اعتقاد دارید؟... چقدر امکان دارد این دیدگاه بخشنده بودن را در نگاه مردم جامعه جا بیندازیم.
در جامعه امروزی عنصر بخشش کمرنگ شده و با یک قدم زدن معمولی در خیابان یا در ترافیک، متوجه آن میشوید. از تذکرهایی که در ترافیک به خاطر خوب نبودن رانندگی میدهند یا پیرمردی که میخواهد از گذر عابرپیاده رد شود هم میتوان، فهمید. در این مراودهها عنصر بخشندگی کمرنگ شده و اگر مقداری روی این مقوله کار کنیم، دنیا جای بهتری برای زندگی میشود. البته این مختص ایران نیست، بلکه مبحث انسانی و جهانی است. ما صفات خداوندی؛ یعنی رحمان و رحیم بودن را درون خود گم کردیم و برای آنها میان ارتباط با نزدیکان، همسایگان و اجتماع حرمت قائل نیستیم. جالب است اگر الآن فیلمهایی با این مضامین بسازیم، بخش عمدهای از مردم آن را دوست ندارند. گاهی یک کارشناس میگوید: «چرا میگویی اگر به صورتت سیلی زدند، بیا و این سیلی را به طرف دیگر صورت بزن؟... باید تلافی کنی.» چنین کارشناسی متوجه نیست این مثال ربطی به احقاق حق در زمان ضایع شدن حق ندارد بلکه باید از خودگذشتگی را داخل یک جامعه نهادینه کنیم. قطعا برای بسیاری از روابط ما قانون تعیین نشده است؛ به عنوان مثال برای بددهنی، داد زدن یا کمفروشی قانون محکمی نداریم. کمفروشی تنها به این معنا نیست برای پولی که میدهید کالای کمتر از مقدار واقعی را دریافت کنید؛ بلکه کمفروشی اداری و ارگانیک داریم. در بسیاری از ادارههای ما بسیاری از کارمندان فقط یک ساعت کار میکنند. وقتی قانونی نباشد، نیاز به یک شرایط اخلاقی داریم که باید در خودمان نهادینه کنیم. بخشندگی بخشی از یک اخلاق اجتماعی است. به عنوان مثال، اگر رانندهای برای عابرپیاده بایستد تا رد شود، نشانه بخشندگی است، چون از زمانی که در اختیار دارد، میبخشد و به دیگران اجازه عبور میدهد. نقطه مقابل بخشندگی، عجول بودن است و وقتی بخشنده نباشیم، صبرمان از بین میرود و گاهی منجر به درگیری لفظی در خیابان میشود. اگر بخشنده باشیم، جرم کمتر میشود. اگر در پیرامون ما بچههایی هستند که به بعضی جرمها گرایش دارند، به دلیل بخشنده نبودن آدمهای اطرافشان است. به عنوان مثال، ممکن است فردی در جنوب تهران مغازه فرشفروشی با درآمد بالا داشته باشد، اما پسر همسایهاش سرقت انجام میدهد. به نظرم به این دلیل است که این فرشفروش با شغل ندادن به همسایه او را از جرم دور نگه نداشته است. این چیزی است در فرهنگ و هویت ایرانی وجود داشته و امروز کمرنگ شده است.
پس در آبی روشن به موضوع بخشش از منظر هویت ایرانی توجه داشتید.
به نظرم دغدغه امروز ما بخشش است. بعضی از منتقدان که نگاه بدی در زیستشان نداشتند، میپرسند چرا شخصیت اصلی فیلم آبی روشن به این شکل بخشندگی را نشان میدهد، پاسخ میدهم که بخشش ایرانیان به این شکل است و زمان بخشش، عجیب میبخشند. ایرانی وقتی میخواهد جانش را ببخشد، میگوید: «تفنگ و تیر هم نداشته باشم و در جنوب کشور باشم، تنها میایستم، روی مین میپرم و اجازه نمیدهم کشورم را از من بگیرند.» اینها شعار نیست و در کشورمان وجود دارد.
شما این خصیصه ایرانی را با سایر بخشندگیها در سراسر دنیا متفاوت میدانید؟
اساسا ایرانیها در جهان متفاوتاند. به عنوان مثال، رشد شخصیت ایرانیها در سختیها متفاوت است و اینکه چطور از میان سختیها گُل میکنند، اهمیت دارد. در طول تاریخ، معدود کشورهایی میبینید که در دوران سختی رشد میکنند و به نظرم ایرانیها در دوران دفاعمقدس منحصربهفرد رشد کردند.
با توجه به جایزهای که برای فیلمنامه در آغوش درخت دریافت کردید، نشان دادید که میتوانید خوب فیلمنامه بنویسید. چرا در آبی روشن ترجیح دادید خودتان فیلمنامه را ننویسید؟
از اوایل سال گذشته در حال نوشتن فیلمنامه هستم و هنوز تمام نکردم، چون به نظرم نوشتن فیلمنامه خوب زمان میبرد. امیدوارم بتوانم فیلمنامه خودم را بسازم، چون کارگردان با فیلمنامه خودش راحتتر است. به هرحال، آبی روشن رگههای شخصی از باورهایم در فیلمسازی دارد؛ یعنی اگر این فیلم و در آغوش درخت را کنار هم بگذارید؛ مشترکاتی میبینید. درون این فیلمنامه هویت، اخلاق، نگرش بومی و جغرافیا جریان دارد، اما ضعف و قوت فیلمنامه به نظر مخاطبان برمیگردد.
شما با نویسنده فیلمنامه در ارتباط بودند؟
نه، زمانی که کار را شروع کردم، فیلمنامه نوشتهشده امیر ابیلی و داوود گنجوی را برایم فرستادند، پیشنهاد همکاری دادند و تصمیم گرفتم کار کنم، چون درونمایه خیلی محترمی مرتبط با امام رضا (ع) داشت و نوعی عرق قلبی، نسبت به این موضوع دارم. احساس میکنم بیجهت نیست که امام رضا (ع) تو را بطلبد و به زیارتش بروی. اشکالی ندارد که یکسری باور نکنند، اما این طور نیست که بتوانی بهراحتی برای امام رضا (ع) فیلم بسازی و باید به تو اجازه داده شود. همین یک کار هم در سابقه کاری ما باشد، کافی است.
پس معتقدید امام رضا (ع) شما را طلبیده که توانستید آبی روشن را بسازید؟
قطعا؛ من توانستم دو روز در بخش مهمان حرم امام رضا (ع) باشم و فیلمبرداری کنم؛ این از کودکی و نوجوانی آرزوی من بوده است. در ۵۰ سال گذشته حتی پنج فیلم هم در حرم امام رضا (ع) ساخته نشده است. این یک پلان از حرم امام رضا (ع) در آبی روشن برای کل زندگیام کافی است.
در آغوش درخت و آبی روشن در خطه آذربایجان روایت میشود و این نشان میدهد شما توجه ویژهای به این اقلیمهای کمتر دیدهشده، تنوع فرهنگی و گویش آذری دارید. فکر میکنید چرا در سینمای ایران کمتر به این تنوع، گستردگی فرهنگی و اقلیمی توجه میشود؟... آیا به خاطر ریسک بازگشت سرمایه است یا مسائل و مشکلات فنی ساخت این نوع فیلمهاست؟
در کشور ما به فیلمسازانی اجازه فیلمسازی بلند داده میشود که مقیم تهران هستند. بعد از مدت کوتاهی در این شهر بزرگ بسیاری از داشتههای بومی خود را فراموش میکنیم و روابط اجتماعیمان در شهرستانی که بزرگ شدیم، از یادمان میرود. با اینکه شاخصههای قومی در ایران مانند زبان، مذهب، جغرافیا و تنوع هم از لحاظ دیداری و هم فکری شاخصههایی دارد که میتواند به جذب مخاطب و نگاه ژانریک به فیلم شود، فیلمسازان میترسند با رفتن به اقلیمهای مختلف، کارشان سختتر شود. از طرفی فیلمسازان احساس میکنند تمام روابط و زیبایی در تهران است، اما به نظرم اینطور نیست و اگر یکدهم آن تهران باشد، حداقل ۹/۰ آن در شهرهای دیگر است و باید روی این خردهفرهنگها و روابط انسانی در سایر شهرها کار کنیم تا کارمان منحصربهفردتر شود. به تمام فیلمسازان میگویم که هرچقدر اثرتان بومیتر باشد، بینالمللیتر میشوید و جهان شما را بیشتر دوست دارد.
خیلی جالب است که در جشنواره تئاتر فجر پارودی هملت را داشتم. مهمانان خارجی دعوتشده به جشنواره فجر سر اجرای ما نبودند و من خیلی ناراحت بودم و زمانی که علت را پرسیدم، متوجه شدم رفتهاند اجرای نمایش تعزیه را در حیاط تالار وحدت ببینند، چون برای آنها نمایشهای تعزیه جذابتر است. تعزیه جزو هنر بومی ماست و این در سینما هم باید حاکم شود و شاخصههای بومی هنرمان را در آن بهکار بریم. در سینمای ژاپن سالهاست که چنین کاری را انجام میدهند.
در کشور ما در بخشی از سینمای ایرانی چنین جریانی وجود داشت، اما در دهه گذشته بهدلیل رونق سینمای ملودرام اجتماعی که من به آن سینمای سرد میگویم و خیلی شبیه سینمای شاعرانه فرانسه است، رونق پیدا کرد. وقتی این نوع فیلمها در جشنوارهها توانستند جایزه بگیرند، راه دیگری که شاید اشتباه باشد را پیشروی فیلمسازان ما گذاشت. انگار با نشاندادن نقدهای تند در روابط انسانی میتوانستند مطرح شوند و سیاستی در سینما وجود دارد که دنبال این موضوع است. بهعبارتی، ناخودآگاه طی ۱۰ سال در خاورمیانه و آسیا روابط بومی که منحصربه فرهنگ ماست و در غرب وجود ندارد را از ما گرفت و برای خودش کرد. به عنوان مثال، در «میلیونر زاغهنشین» که خیلی هم با استقبال روبهرو شد؛ بیشتر بدبختی، بیپولی و خیانت را از هند میبینید؛ یعنی چیزی از فرهنگ هند نمیبینید. بهتبع اینکه سینما فرهنگمان را صادر کرده، احساس میکردیم، ایران در حد «خانه دوست کجاست» است، اما با برخی از فیلمهای دهههای گذشته ایران را به شیوهای دیگر دیدیم، ایرانی که پر از اعتیاد، تلخی و مشکلات است. منظورم این نیست که این مسائل در جامعه ایرانی وجود ندارد بلکه معتقدم نمایش این نوع مضامین وظیفه روزنامه حوادث است و وظیفه سینما فراتر از اینهاست.
پس شما نوعی بُعد شاعرانه یا زیباییشناسانه برای سینما قائلید؟
معتقدم چنین بُعدی در سینمای ایران برجسته است. بهعنوان مثال، فقر عزت دارد و حتما منجر به فلاکت نمیشود و بعضی اوقات منجر به خودسازی میشود. نگرشی هم وجود دارد که، چون فرد فقیر است، به یک جانی تبدیل میشود. بهعنوان فیلمساز ایرانی وظیفه دارم، بخش مثبت ماجرا را نشان دهم، چون با نشاندادن آدمی که دنبال فلاکت است اتفاق نمیافتد. انتخاب من این است که حتی مرگ هم زیباست و منجر به رشد بازماندگان میشود. وظیفه سینما نشاندادن چیزی که وجود دارد، نیست بلکه وظیفهاش نشان دادن چیزی است که میخواهیم باشد.
نگاه شما به روابط میان انسانها و طرح امکان اصلاحشدن آدمهای خطاپذیر در فیلمهایی که ساختید، ریشه در کجا دارد و چه جهانبینیای شما را به سمت این مفاهیم میکشاند؟
ریشه در نگاه خودم دارد و بخشی از آن مربوط به همان مباحث مربوط به بخشندگی است. احساس میکنم اگر درباره این واژه صدها کتاب بنویسم، کم است. وقتی هزاران کتاب برای تفسیر «بِسْمِ ا... الرحمنٱلرَّحِیم» مینویسند، دلیل دارد. بهنظرم راز موفقیت انسان و سرانجام نیکوی جهان در بخشندگی است. در هر دو فیلم «در آغوش درخت» و «آبی روشن» این مضمون وجود دارد که اگر از خودمان بگذریم، به باشکوهترین زیست انسان میرسیم. این نگاه در فیلمسازی من هم جریان دارد.
آبی روشن، حالوهوای فیلمهای اواخر دهه ۷۰ و ابتدای دهه ۸۰ که مشهور شدند، به معناگرا را دارد؛ یعنی مدل داستانگویی، توالی اتفاقات، دکوپاژ، لوکیشن شبیه همین فیلمهاست. باتوجه به تجربه همکاری با رضا میرکریمی و مجید مجیدی، در نمایش این صحنهها فکر میکنید چقدر از این فیلمسازان تأثیر پذیرفتید.
من، چون دستیار این دو عزیز بودم، تأثیر بسیار زیادی در نگاهم به فیلمنامه و فیلمسازی دارند و بهنظرم جزو افرادی هستند که بر سینمای کشور تأثیر گذاشتند و من یکی از آنها هستم. اگر این گزاره مطرح میشود که فیلم آبیروشن و سینمای مجیدی و میرکریمی معناگراست، باید بگویم سینما جز معنا چیز دیگری نیست. نمیتوانیم بگوییم فیلمی معناگراست؛ بلکه تمام سینما معناگراست. اینکه یکسری کارها تولید میشود که اصلا مربوط به سینما نیست، بحث دیگری است. سینما بهدنبال معناشدن و معنا کردن است. معتقدم این فیلمها دنبال نوعی سینمای انسانی هستند، سینمایی که سعی میکند لایههای درونی انسانی را واکاوی کند و در انسان جزئیتر شود؛ یعنی بهجای اینکه روابط بیرونی و اجتماعی تکراری را بررسی کند، به درون رجوع میکند تا جستوجو کنیم این ابرانسان کجاست و چطور میتواند در جامعه وجود داشته باشد. وقتی لایههای انسانی را بررسی میکنیم و به فطرت خودمان باز میگردیم، انسان خوب را پیدا میکنیم؛ انسانی که فداکار، بخشنده، از خودگذشته و آرام است. این ابرانسان بودن خیلی ساده است. در «آبی روشن» و «در آغوشدرخت» تلاشم نشان دادن شاخصههای یک ابر انسان در جامعه است. یک ابر انسان ایرانی با قهرمان کمپانی مارول آمریکایی متفاوت است؛ شخصیت یک قهرمان ایرانی قرار نیست در آسمان سیر کند و حتما بتواند ماشینی را بلند کند. قهرمان فرهنگی ایرانی برگرفته از کهن الگوهای داستانی ماست.
شما شاخصههای ابرانسان ایرانی را چطور تعریف میکنید؟
بخشی از شاخصههای ابر انسان ایرانی اخلاقگرایی است؛ یعنی زمانی که به او ظلم میشود، بیاخلاقی نمیکند و باید روی آن کار کنیم و این در افسانهها، داستانها و معرفت ایرانی وجود دارد. عیارها و پهلوانان ایرانی شاخصههای منحصر بهفرد فرهنگ ایرانی را دارند و خارجیها نیز بر اساس هویت خودشان شخصیتها را طراحی کردند. ما هم باید ابر قهرمانهای خودمان را طراحی کنیم. متأسفانه روی قهرمانپروری کار نکردیم و انگار در کشورمان قهرمان ورزشی و اجتماعی وجود ندارد. نه قهرمان تاریخی داریم نه فرهنگی و نه معاصر. بهعنوان مثال، به جای دیدن قهرمانی تختی بیشتر شاهد فلاکت جامعه ایرانی هستیم و چیزی از قهرمان کشف نمیکنیم. در واقع بیشتر به سمت نقد اجتماعی حرکت میکنیم تا نشانههای قهرمانی یک شخص. در آن طرف دنیا فقط ۲۰۰ سال قدمت تاریخی وسترن را که چیزی جز پرت کردن طناب ندارد، طوری نمایش میدهند که خیلی از بچههای نسل امروز عاشق فیلم وسترن شدند. همین الان اگر بخواهید درباره یک فرد خوب ایرانی فیلم بسازید، میگویند این چه فیلمی است که میسازید؟... ما نتوانستیم در پرداخت به قهرمانهای اسطورهای خوب کار کنیم و به همین دلیل کشور مشکل کمبود معرفی قهرمان دارد. ما قهرمانانی داریم که یکتنه توانستند یک کشور و حتی کشورهای همسایه را نجات دهند، اما فیلمهای کمی ساختیم و اگر ساختیم، خوب نبوده است، چون برایمان اهمیت نداشته که قهرمان معرفی کنیم.
با توجه به تجربه انتخاب بازیگر در فیلم خورشید و همچنین همکاری با سارا حاتمی ثابت کردید که توجه خاصی به استفاده از ظرفیتهای بازیگران جوان دارید. چقدر تجربه بازیگری شما در انتخاب گروه بازیگران و همچنین این بازیگران جوان به کمک شما آمده؟
ما در فیلم «خورشید» سعی کردیم در مدارس و آموزشگاهها بگردیم و از نابازیگرها استفاده کنیم. در کارهایی که خودم کارگردانی کردم، بیشتر به سمت بازیگرانی گرایش داشتم که ظرفیت کمک به اثر را دارند؛ بازیگرانی که هنوز ذوق کشف و پیدا کردن خودشان را دارند. بهعنوان مثال، اهورا لطفی و روحالله زمانی جزو بازیگران جوان «در آغوش درخت» بودند که همه شوق موفقیت داشتند و خیلی کمک میکردند. در «آبیروشن» خانم حاتمی و آقای امینیتبار سریال «زخمکاری» را کار کرده بودند و خانم حاتمی هم در فیلم «کتچرمی» حضور پیدا کرد. این دو بازیگران فوقالعادهای هستند و، چون تازهنفس هستند، وقتی وارد کاری میشوند، ۱۰۰ درصد انرژی خود را میگذارند.
در زمینه همکاری با بازیگران باتجربه نیز مهران احمدی و مهران غفوریان هر دو توانمند هستند. اخلاق من در انتخاب بازیگر این است که بازیگران بعد از خواندن فیلمنامه باید صادق باشند؛ یعنی گاهی بازیگران فیلمنامه را دوست ندارند و فقط آمدهاند که نقشی را بازی کنند. اما گاهی اوقات بازیگر بعد از خواندن فیلمنامه میگوید، این نقش را دوست دارم و اصلا برای من نوشته شده و آن را میخواهم.
از آنجایی که کیومرث مرادی، کار انتخاب بازیگر را انجام داده، چقدر نظر ایشان در این زمینه تعیینکننده بوده است؟
کیومرث مرادی انسان بسیارآرام، مشاور خوب و همراه با کارگردان است. قطعا نگاه من را به عنوان کارگردان میشناخت و بازیگران را پیشنهاد میداد و حرف آخر برایش، حرف کارگردان بود، چون کار خودش را حرفهای انجام میدهد.
فیلم شما از جمله فیلمهای جادهای است که چند نمونه خوب مثل «خیلی دور خیلی نزدیک» و «قصر شیرین» میرکریمی را در این رابطه داشتهایم. از سختیهای کار در جاده بگویید.
قطعا داشتن لوکیشنهای فراوان سخت است و در این کار ۴۰ لوکیشن داشتیم. در کمتر صحنهای ما دو سکانس داریم و این کار را خیلی پیچیده میکند و ما هر روز مجبور بودیم لوکیشن فیلم را تحویل دهیم و پروداکشن فیلم را این طرف و آن طرف ببریم، اما گروه خوشانرژی داشتیم که همراهی کردند. ما در چهار استان فیلمبرداری کردیم که در هر استان ۱۲ روز کارمان طول کشید. به طور ذاتی فعالیت در فیلمهایی که در لوکیشنهای متعدد فیلمبرداری میشود، کار پیچیدهای است که نیاز به گروه همراه و همدل دارد و پشت صحنه این فیلم یکی از بهترینها در طول عمرم بود.
یکی از نکات مثبت که درباره «آبی روشن» منتقدان مطرح کردند، قصهگو بودن فیلم است که تا اواخر ادامه پیدا میکند و قصه خیلی روان روایت میشود، اما در پایان اینگونه نیست؟
اولین سؤالم این است که معیار کسانی که میخواهند نقد کنند، چیست و چه فیلمی است؟... وقتی درباره داستان صحبت میکنیم، باید ببینیم الگوی مورد علاقهشان که مثلا میتواند پایان باز باشد، از کجا آمده است؟... چرا این الگو را خیلی دوست دارند؟... چرا قصهگویی ایرانی که در آن قهرمان حرکت فداکارانه انجام میدهد و با وجود اینکه به او ظلم میشود، بیاخلاقی نمیکند و سرانجام خوش دارد را دوست ندارند. چرا تأکید منتقدان این است که در بیرون داستان تعلیقی وجود داشته باشد و ما کشفش کنیم؟... چرا زمان مدرسه وقتی در کتاب درسی درباره آهو صحبت میشد، دوست داشتیم، اما اینجا چرا میگویند نباید در فیلم وجود داشته باشد؟
بیشتر منتقدان معتقدند پایان فیلم به مرز شعار دادن نزدیک شده است.
به نظرم رسیدن به مرز شعار دادن متفاوت است و از طرفی هم اتفاق فیلم رئالیستی است؛ یعنی خیلی در فرهنگ ایرانی موضوعی طبیعی است. کار قهرمان ایرانی همین شکلی است که در آبی روشن دیده میشود. به نظرم قهرمان ایرانی هم قاتل را به وقتش میبخشد و هم به او شغل میدهد. رفتار قهرمانانه حاج یونس آبی روشن، ایرانی است و معتقدم با منطق نمیتوانیم رفتار قهرمان ایرانی را کشف کنیم.
فضای امام رضایی (ع) آبی روشن چقدر در جلب توجه شما برای ساخت فیلم تأثیرگذار بود؟
دو مبحث وجود دارد که یکی از آن قطعا مربوط به امام رضا (ع) است. امام رضا (ع) خیلی بامعرفت و مهربان است و با دیدگاه تربیتی او را دوست دارم که از مادرم یاد گرفتم. موضوع دوم این است که در فیلم دو نسل مختلف با یکدیگر همراه هستند و نسبت به هم گارد دارند، اما به این میرسند که باید به هم احترام بگذارند. در جامعه ما چنین چیزی وجود ندارد و اگر روی این موضوع کار کنیم، بسیاری از مشکلاتمان حل میشود. قرار نیست به نسل دهه ۸۰ زور بگویم و آنها هم مرا نپذیرند، بلکه باید به هم احترام بگذاریم. علاوه بر این، موتیف فیلم که جامعه فقط سهم من یا یک نسل نیست را دوست دارم.
یک موضوع دیگر اینکه سانسهای مردهای به فیلم شما اختصاص دادند، دلیلش را در چه میدانید؟
معمولا وقتی فیلمی سودآوری مالی نداشته باشد، هر نوع پرداختن به آن مرده محسوب میشود. در حرف میگوییم دغدغه اجتماعی داریم، اما دغدغه اکثریت مالی و سرمایه است. در حال حاضر در روزهای غیر از عزاداری محرم، سانسها را فیلمهای کمدی گرفتند و استدلال این است که سینما با این فیلمها زنده است، اما به نظرم با این فیلمها فقط ۱۰ نفر پولدارند و بچههایی که در این پروژهها هستند، مشکل مالی دارند. گاهی سانسهای فیلم را میبینم که دو و نیم ظهر است و به یکباره سانس شب را هم تغییر میدهند، اما برایم خیلی دغدغه نیست؛ چون یک فیلم در فرصت دوماهه حضور در گیشه ماندگار نمیشود. بسیاری از فیلمهایی که در دهههای گذشته خوب فروختند، نمیدانید کارگردانش کیست، اما فیلمهای خوب در زمان جریان دارد. همین الان بچههای آسمان را ببینید، لذت میبرید، اما فیلم در زمان خودش نداشته است. من وظیفهام را انجام میدهم، اما این را میپذیرم که یک کار تأثیر فروشگذار میتواند سرگرمکننده هم باشد.
چرا به نظر شما سینمای اجتماعی امروز ما از سادگی و شفافیت، فاصله گرفته؟... آیا به نظرتان بهدلیل پیچیده بودن جامعه امروز است یا عوامل دیگری در این موضوع دخیل هستند؟
در حال حاضر در پوشیدن لباس کسی صاحب سبک است که ساده و ایرانی میپوشد، اما اگر در سینما، تئاتر و نقاشی بخواهید همان سبکها را کار کنید، معتقدند از مد افتاده است و باید شبیه دیگر کشورها شویم. بهعبارتی دنبال این نیستیم که بگوییم شبیه ما باشید و به همین دلیل است که هنر فرش و گبه ما در حال از بین رفتن است، چون انگار هرچیزی خودمان داریم، خوب نیست و هرچیزی که وارد میشود، خوب است و بیشتر روی آن کار میکنیم. تمام اینها تأثیر رژیم سرمایه است و روی آن کار میکنند و اینطور نیست که اجازه دهند روستاهایمان به این طراوت بماند.
اگر دوری در کشورهای دیگر بزنید، میبینید که هیچ چیزی از آنها بهعنوان هنر خودشان جز صنعت برندسازی باقی نمانده است. الگویی که به جوانان نشان میدهیم، ایرانی نیست و سیستم را تغییر دادند و ما بیشتر به این سیستم چسبیدیم. در حال حاضر شاخصه هنرمند هالیوودی این است که خانهاش کجاست و چه ثروتی دارد، اما تا به حال کسی پرسیده که سعدی چقدر طلا داشته؟ خیر، چون اثرگذاری و شعر او اهمیت دارد. ما حافظ، سعدی و شهریار را به خاطر شعرشان دوست داریم. مگر اهمیت دارد خانه پروین اعتصامی کجا بوده است؟ اما آنها ــ خارجیها ــ سیستم را تغییر دادند و اولویت شناسایی هنرمند خارجی این است که چه خانه یا ماشینی دارد.
ما دغدغه نداریم و هرکسی هرجور دوست دارد، کار میکند و اصلا الگوی مناسب ایرانی برای پنج سال آینده وجود ندارد. یک دانشجو باید بداند چه فرآیندی را باید پشت سر بگذارد تا به مرحله کار کردن برسد؛ نه اینکه این فرآیند با تصمیم یک مسئول دچار اختلال شود. فرهنگ تنها متعلق به مسئولان نیست، بلکه متعلق به آیندگان است. هرچیز در راستای فرهنگ اصیل، مردم ایران و به خیر مردم باشد، خوب است و مسئولان نباید تا این اندازه شخصی برخورد کنند. ما در قبال تبلیغاتی آن طرف انجام میدهد، هیچ کاری انجام نمیدهیم. در آن طرف شبکههای ماهوارهای هر روز تبلیغ میکنند و بچهها این تبلیغات را میبینند و در نتیجه عاشق مهاجرت میشوند. متأسفانه روی اساطیر و فرهنگمان که اندازه کافی خوب است، کار نمیکنیم.
دغدغههای فیلمسازی درباره شهدا
یک فیلمنامه درباره مرحله سوم آزادسازی خرمشهر و افراد تأثیرگذار در آن مرحله با زاویه دید متفاوت نوشتم. ناگفته نماند که بعضی شهدا مثل مهدی باکری، شهید امینی، شهید همت و شهید کاوه را در قلبم خیلی دوستشان دارم، چون خیلی کمیاب هستند. در پروژههایی مانند موقعیت مهدی، ماهها در فضای این پروژهها بودم و وقتی متوجه شدم که چطور در طول عملیاتهای مختلف کار میکردند، خیلی به زندگیشان علاقهمند شدم. امیدوارم بتوانم فیلم خوبی درباره شهدا بسازم و دینم را نسبت به شهدا ادا کنم. یک فیلمنامه ملودرام اجتماعی هم دارم که از پارسال نوشتم و فکر کنم تا اواخر امسال تمام شود.
یک جابهجایی قضا و قدری
قبلا کارهای خانم حاتمی را دیده بودم و دوست داشتم با او همکاری داشته باشم. ما در فجر ۴۱ سیمرغهایمان جابهجا شده بود (میخندد). سیمرغ من بهترین بازیگری مکمل زن و برای ایشان بهترین کارگردانی اول و فیلمنامهنویسی بود. در آنجا وقتی میخواستیم سیمرغهایمان را عوض کنیم، دیالوگی داشتیم و گپی زدیم و اخلاق و ادبش باعث شد که در ذهنم بماند و بعد از پیشنهاد کیومرث مرادی به قطعیت رسیدم.
سارا حاتمی:
حضور در حرم امام رضا (ع)؛ دلیل بازی در «آبی روشن»
سارا حاتمی، یکی از بازیگرانی است که در اواخر نوجوانی بخت با او یار بود و توانست با شرکت در کلاسهای بازیگری به کیومرث مرادی بهعنوان مسئول انتخاب بازیگر سریال «زخم کاری» معرفی شود. نقش مائده، سکوی پرتاب او تا ثریای «کت چرمی» میشود. حاتمی یکی از ۱۴۰ نفری بود که برای بازی در نقش ثریا تست بازیگری داد. او برای همین فیلم در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. حاتمی سال گذشته با فیلم «آبی روشن» در جشنواره فجر حضور داشت و برای نقشی که بزرگتر از سن و سال خودش بود، نامزد دریافت سیمرغ هم شد. به بهانه حضور این بازیگر در این فیلم با او گفتوگویی حضوری داشتیم که از نظر میگذرانید:
شما در فیلم «کت چرمی» نقش دختری سرکش را دارید که تلاش میکند مادرش را نجات دهد، اما در «آبی روشن» نقشی دارید که به نظر مظلوم است. در حال حاضر انگار نوعی معصومیت در جنس بازی شما در کارهای مختلف دیده میشود. این معصومیت از کجا سرچشمه میگیرد؟
در کت چرمی و آبی روشن اختلاف سن شخصیتها زیاد است. اصلا تفاوت زیست شخصیت کت چرمی با آبی روشن همه چیز را مشخص میکند. شرایط زندگی دختر در آبی روشن خیلی جسورانه بود و اتفاقا تصمیم سخت و ترسناکی برای هر آدمی است. در رابطه با معصومیت چهره هم همیشه معتقدم بدترین آدمها هم در زندگیشان برای چیزهایی گریه میکنند و نسبت به آن پدیده معصومیت دارند. پس هیچ وقت در مورد بازی در کت چرمی نمیتوانم بگویم دختری که درگیر اعتیاد است، چنین معصومیتی ندارد. همیشه فکر میکنم اگر کسی به ما آسیب بزند، به اندازه کافی خودش ناراحت میشود و آزار میبیند و به این معنی نیست که شما آدم خوبی نیستید، چون به من ضربه زدید و این معصومیت را ندارید.
در اکثر فیلمهایی که از شما دیدیم نوعی برونگرایی به چشم میآید، این شخصیت چقدر به شما نزدیک است؟
در شخصیت کت چرمی برونگرایی بیشتر بود، اما فکر میکنم در آبی روشن تمام احساسات، عواطف و واقعیتها درونگرا بود. به هرحال در هر شرایطی در آبی روشن دختر جوانی بودم که یکسری شیطنتها، تفکر و لجبازی در این سن دارد و این جزو غریزه آدمهاست و در هر شرایطی که قرار بگیرید، هست. اتفاقا در مورد آبی روشن فکر میکنم درونگرایی بیشتر از برونگرایی نمود پیدا میکند. همیشه معیار انتخاب من علاقه به شخصیتی بوده است که بازی میکنم و این خیلی تأثیرگذار بوده است. همیشه تا جایی که میتوانستم خودم را به زیست شخصیتم نزدیک کردم، چون او را دوست داشتم. فکر میکنم اگر به شخصیتی که بازی میکنم علاقهای نداشته باشم، نمیتوانم انجام دهم.
برای بازی در نقشی که از سن و سال فعلی شما مقداری بزرگتر است چه چالشهایی داشتید؟
به طور کلی شخصیت خودم به گونهای است که حس والد بودنم نسبت به هر چیزی قویتر است؛ به همین دلیل اصلا نیازی نداشتم به خودم سختی بدهم که بزرگتر از سنم به نظر برسم. در حال حاضر ۱۹ ساله هستم و قطعا یکسری تغییرات در درونم شکل گرفته و با افزایش سن عقایدم متفاوتتر شده است. شاید هنوز رفتارهایم با ۸ سال پیش یکی باشد، پس فکر میکنم برای بزرگتر به نظر رسیدن نیازی به رفتارهای اغراقآمیز نیست و شاید این بزرگ شدن از لحاظ سن و سال از عقاید ذهنی خودم باشد. فکر میکنم استقلال دختر و تصمیماتی که گرفته و جسارتی که در فیلم داشت، نشان میداد سنش خیلی بزرگتر شده است، چون اگر با فیلم کت چرمی مقایسه کنید، این جسارت و آزادی در مورد آن دختر که سنش کمتر بود، وجود نداشت. همچنین قدرت تصمیمگیری شخصیتم در آبی روشن و بار سنگینی که با خودش حمل میکند، به هیچ عنوان در کت چرمی وجود نداشت.
برای بهتر شدن بازی چه تعاملی با مهران احمدی داشتید؟
آقای احمدی یکی از با اخلاقترین انسانهایی است که در کار و زندگیم دیدم. ما تعامل بسیار خوبی باهم داشتیم و این بزرگترین کمک به من بود.
شما نماینده نسل جدیدی از بازیگران هستید که به موفقیتهایی رسیدید. نسل جدید بازیگران در محدوده سنی خودتان را چطور میبینید؟
جواب دادن به این سؤال برایم سخت است، چون همیشه از نظر تفکر، سلیقه و عقاید به قدری با آنها فاصله داشتم که نتوانستم ارتباط سازندهای داشته باشم. یک قضیه صفر و صدی درباره نسل ما وجود دارد؛ یعنی هیچ وسطی وجود ندارد. ما معمولا بدون شک و صد درصد تصمیم میگیریم و به نظرم نسل باجسارتی است و فکر میکنم بیشتر روی نظرات و عقاید خودشان پافشاری میکنند و بر همین اساس به زندگیشان ادامه میدهند.
چقدر دریافت سیمرغ بلورین نقش مکمل زن در انتخابهای بعدی شما تأثیرگذار بود؟
نقشی که در کت چرمی بازی کردم، خیلی خاص بود و همان موقع میدانستم شاید تا مدتها چنین نقش یا فیلمنامهای نوشته نشود. همان طور که قبلا گفتم معیار انتخاب کارم، علاقهام به فیلمنامه و نقش است، چون اگر علاقه نداشته باشم، دلم با انجام کار نیست.
چقدر جواد عزتی از سریال زخم کاری و فیلم کت چرمی در پیشرفت شما در رسیدن به نقش دختر فیلم آبی روشن تأثیرگذار بود؟
من در زخم کاری چندان سکانس مشترکی با جواد عزتی نداشتم و تعامل خاصی اتفاق نیفتاد؛ اما در کت چرمی این تعامل بین من و شخصیت او وجود داشت. اینکه یک بازیگر حرفهای و باتجربه جلوی شما قرار بگیرد، خیلی به شما کمک میکند. هر بازیگری باید به قدری قوی باشد که به این موضوع اهمیت ندهد و بازیاش را نشان دهد. برای من که اول راه بودم و هستم، حضور ایشان کمک بزرگی بود.
«آبی روشن» محتوایی مرتبط با امام رضا (ع) داشت، چقدر به لحاظ شخصی با این موضوع ارتباط برقرار کردید؟
در زندگی فردی به رغم اینکه ظاهرم ممکن است نشان ندهد، بسیار معتقد و پایبند به اعتقاداتم هستم. هیچکس جلوی من نتوانسته به دین و ایمانی که دارم، توهین کند. پیش آمده که دوستان خیلی صمیمیام را به دلیل تمسخر اعتقادم چند سال کنار گذاشتم. هیچ وقت بزرگنمایی نکردم که این طور هستم، اما در زندگی شخصیام این اعتقاد وجود دارد. یکی از دلایلی که فیلمنامه آبی روشن را انتخاب کردم حرم امام رضا (ع) بود و به نظرم بالاتر از ایشان در زندگیام وجود ندارد. آخرین قسمی که هرکس بخواهد بخورد، نام ایشان است. در سکانس آخر که در حرم بودم، در دلم به ایشان گفتم: «همین که کاری انجام دادی تا آرزویم را در خانه شما اجرا کنم، برایم هدیه بود.» بنابراین دلیل انتخاب کار در آبی روشن، امام رضایی بودن آن است، چون فکر کردم اگر از میان این همه بازیگر به من زنگ زدند، اتفاقی نیست و نمیتوانستم جواب منفی بدهم.
کدام بخش فیلم را خیلی دوست دارید؟
بخش حرم اولویتم است و هربار که میبینم گلویم پر از بغض و چشمانم پر از اشک میشود. علاوه براین، سکانس دیدن آهو در جنگل و تعامل دو شخصیت اصلی را هم خیلی دوست دارم، چون تفاوت، تعامل و توافق دو نسل را نشان میدهد.
کسانی که فیلم را با شما دیدند، چه احساسی داشتند؟
وقتی با خانواده و دوستانم فیلم را دیدیم؛ به دلیل اینکه از روحیاتم باخبر بودند، غافلگیر نشدند، اما در شبکههای اجتماعی برخی برخوردها نادرست بود. معمولا بخش نظرات را میبندم، چون اولویتم احترام به اعتقاداتم است. ما وظیفه داریم به اعتقادات دیگران حتی اگر مثل ما نباشد، احترام بگذاریم.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد